پاهای من به رفتن عادت نداشت
وقتی " دوست داشتن " های تو روزه ی سکوتِ ثانیه ها را می شکست
آن زمان که افطاری م یک استکان نگاهِ گرم بود
و شیرینی بوسه های پی در پی !
حالا ... بعد از اذان دلتنگی هام از سردی لبخند های اجباری یخ می زنم ؛
و در جاده ی نداشتن تو آهسته آهسته کافر می شوم